در سرزمینی نه دور نه نزدیک شاید در قلبتان این سرزمین سرسبز و خرم بود از همه میوه ها و تاکستانی از درخت انگور که دانه هایش مثل سرزمین های دیگر بود. صاحبان این سرزمین مردمی خیرخواه و دور اندیش بودند که همیشه در فصل انگور آن را چیده خشک می کردند و برای روزهای سخت زمستان به سرزمین های دیگر برده و روزی مردم آنجا می کردند و این خدمتی بود که مردم می کردند. در فصل بهار مردم آن سرزمین برای کشت و نگهداری همان درختان به سرزمین دوست آمده و آن ها را یاری می کردند. روزی مردی از سرزمین دور گفت: بیاییم خودمان را راحت کنیم و سرزمین انگور را تصاحب کنیم تا برای همیشه درختان از آن خودمان باشد و دیگر فرزندانمان روی سختی نبینند، غافل از اینکه در سرزمین انگور پیرمردی خردمند زندگی می کرد و همیشه فرزندان سرزمین را به چیزی از رنگ خاکستری بر خاک سرزمینش آگاه می کرد که هرگاه دیدید بر شما ستمی رفته، بر خاک این سرزمین خاکستری بپاشید که رنگ سیاهی بر آن بنشیند و مردگان حتی از آن می هراسند و این خاک در کنار شما در بستری از قبرستان آرمیده است. پس روز موعود فرا رسید و سیاهی ظلم بر سرزمین سبز حاکم شد دانایان بر خاک دست یافتند و شبانه همه تاکستان ها را غرق در خاکستر کردند. روز بعد نه درختی بود و نه سبزه ای همه چیز تاریک شد و همه چیز از میان رفت مردان ستمگر نالیدند و بر هم پرخاش کردند و دشنام دادند عامل این بدبختی را پیدا کنیم و بکشیم و پس حاکم ستمگر خود را گفتند تو ما را از حداقل خوراک فصل ناکام کردی و لایق مرگ دشوار هستی پس او را بکشتند و به سرزمین خود بازگشتند مردان دانا آمدند و خاکستر کنار زدند و دوباره درخت کاشتند و سبزه زاران فراوان یافتند خداوند بارانی فرستاد و زیبایی بر آن سرزمین حاکم شد در حالیکه مردان سرزمین دور از این اتفاق بی خبر ماندند و از قحطی و خشکسالی مردند.
Written By Master Kamel
به این مطلب ستاره دهید و ۲ امتیاز دریافت کنید
مردان سرزمین دور طمع کردند که خود هم زیان دیدند. و مردان شهر انگور عشق می ورزیدند و عشق دوباره بر ان سرزمین جاری شد. سپاس عالی بود
طمع باعث نابودی انسانها در هر کاری است انسان بی طمع همیشه سر به سلامت دارد
سپاس از استاد کامل عزیز
طمع انسانها رو به نابودی می کشانددرود بر شما و سپاس از حکایت زیبایتان
سلام و درود بر استاد عزیز طمع کردن بر دست رنج دیگران باعث نابودی آنها شد.
حکایت بسیار زیبایی بود
سلام بسیار عالی. من از این مطلب اینگونه برداشت کردم تا زمانی که عشق انسانها را با عشق پاسخ دهیم همواره نعمت به سمت مان جاری است و اگر طمع کنیم نه تنها از آن نعمتها محروم بلکه طمع تا نابودی مان پیش میرود.
چشم طمعشان کور شد خداوند ظالمان ستمکاران رو نابود خواهد کردعالی وآموزنده بود
با سلام عشق به انسانها مارا در هر کاری موفق میکند طمع وحرص برای یافتن بیشترو نابودی بشر حاصل مشورت با دشمنی هست که دردرون ما نام دارد وخوب هست که بشناسیم دشمن درونمان را
طمع همواره انسان رو در همه ی برهه های تاریخ به کام مرگ کشانده درود بر مرد خردمند سرزمین انگور و درود بر مردانی که به توصیه های خردمندانه جامه ی عمل میپوشانند
طمع انسان رو نابود میکنه
طمع انسانها را به نابودی میکشاند
ریشه طمع چیست و چرا برخی انسانها نمیتوانند از طمع خود دست بکشند تا بهتر زیست کنند؟
سلام دوست گرامی
ریشه طمع در ترس است.
چون در ترس هستند و ترس را نمی شناسند و نسبت به آن آگاهی ندارند.
Written by Master Kamel
حريص به دنيا چون کرم ابريشم است که هر چه بيشتر به دور خود مي پيچد، راه خلاصيش بسته تر مي شود تا از غصه بميرد.
طمع همان افزون خواهي است، اگر افزون خواهي نبود، آدم از بهشت رانده نمي شد
سپاس عالی بود???
با سپاس فراوان از استاد عزیز
واینکه عشق همیشه در کنار ماست باید اورا درک کرد ودانست که خیانت بهش سازگار نیست وخیانت کار وطمع کار همیشه به سزای کار خود میرسد