پس مرد و خانواده اش همچنان منتظر نشستند همسر او گفت: البته ما از سنگ ها برای سوراخ کردن سنگ ها کمک می گیریم ولی چرا اینجا جواب نمی دهد؟ مرد گفت: سنگی که ما برای سوراخ شدن انتخاب کرده ایم سخت است و با هر سنگی سوراخ نمی شود پس همسر او گفت: چرا سنگی دیگر پیدا نمی کنی که بتوانی در آن حفره و چاله ایجاد کرده خود را نقش ببندی. مرد نگاهی به همسرش کرد و بعد از کمی مکث گفت: آنچه سخت تر باشد بیشتر می ماند پس از غار بیرون آمد. هنوز به غروب کمی مانده بود و خانواده اش از مرد و زن خبر کردند و همه او را حلقه زدند.
ماجرا را برای آن ها تعریف کرد و هدفش را از کندن دیوار غار گفت و در پایان خواست هر کس نظر و فکری دارد بیان کند. مدت ها همه به فکر فرو رفته بودند که ناگهان یکی از مردان گروه گفت: من برگ درختی را می شناسم که وقتی به زمین می افتد پس از مدتی همان جای خودش را سوراخ می کند ولی نمی دانم چگونه و چقدر زمان می برد و من از آن درخت همیشه دور می شوم سایرین تایید کردند که ما نیز آن درخت را دیده ایم که میوه هایش را هیچ حیوان و پرنده ای نمی خورد و یکی از آن ها گفت: شنیده ایم که برگ این درخت را اگر با آب مخلوط کنید همه چیز را نابود می کند. مرد گفت یعنی چه؟ همسر آن مرد گفت: چندی پیش ما برگ آن درخت را آوردیم و در آب کوبیدیم و دیدیم سنگی که با آن آب و برگ را می کوبیدیم خود در آب ناپدید شد مرد نگاهی کرد و گفت: آن درخت کجاست؟ مردان حرکت کردند و در تاریکی شب به جستجوی درختِ مشکل حل کن رسیدند و به هم گفتند این همان درخت مشکل حل کن است و یکی از آن میان درخت را در تاریکی شب و نور مهتاب شناخت و بقیه را صدا زد. همه دور درخت جمع شدند و مرد به درخت خیره شد، یعنی این همان نقطه امید او بود و راه جاودانگی، این درخت است.
پس برگ ها و میوه های ریز بسیاری از آن چید و چندین شاخه را با برگ، شکسته و با خود به غار برد. حال چگونه می خواست بر دیوار غار چنین کند پس گروه را ندا داد و گفت: من نمی دانم چگونه این کار را کنم لطفا فکر و چاره ای کنید. همه به فکر فرو رفتند ولی دیگر شب به نیمه رسیده بود و خانواده خواب داشتند پس همه به غارهای خود رفتند و خوابیدند تا صبح به شکار بروند و زودتر باز گردند تا شاید بتوانند راهی برای مرد بیابند. اما فردا روزی متفاوت بود مردان گروه هر یک از آنچه به خانه هایشان برای خوردن از گیاهان و گوشت حیوانات آورده بودند سهمی برای مرد قبیله و خانواده اش آوردند. مرد تمام طول شب و تمام روز به برگ ها و آبی که در انتهای غار بود و برای این کار مناسب بود نگاه می کرد و هیچ چیزی به خاطرش نمی آمد و راهی را نمی دانست ولی هر لحظه شوق انجام این کار او را هیجان زده می کرد و همینطور از تاخیرش ناراحت میشد.
مرد می اندیشید که اگر نشود چه و چند روز طول می کشد که اتفاق بیفتد. ظهر آن روز برای مرد فرا رسید و همه جمع شدند و برگ ها را در آب خیس کرده و به دیواره ی غار جایی که خط ها را مرد از تصویر خودش قبلا با خاک های رنگی کشیده بود چسباندند و شروع به ضربه زدن با سنگی در دست به آن برگ ها کردند ولی فایده ای نداشت. پس یکی از افراد گفت: شاید باید به آن نور بتابد و شاید باید در تاریکی شب باشد، یکی دیگر گفت: آخر نمی شود شاید باید با چیز دیگری مخلوط شود و مرد با ناراحتی همچنان به برگ ها ضربه میزد ولی تاثیری روی دیواره ی غار نداشت. همه به اتفاق به مرد گفتند دست بردار و به زندگی ات ادامه بده، مرد گریست و گفت: آخر تخت سنگی دارم که چنین شده است چرا برای من نشود؟ خویشاوندان و همه قبیله اش در تاریکی شب سکوت کرده و به آسمان خیره شدند. یکی از مردان مسن قبیله گفت: شنیده ام از قبیله ای که خیلی وقت ها آن ها را می شناختم که معتقدند که نور و آب قدرت بسیار دارد و وقتی به هم می رسند آن ها می توانند کارهای عجیبی کنند. مرد گفت: نمی توانم دیوار غار را به بیرون ببرم پس حرکت کرد و از غار بیرون زد و شروع به رفتن کرد و همچنان که می رفت با خود فکر کرد تا نیابم باز نمی گردم…
پایان قسمت سوم
Written by Master Kamel
قسمت های دیگر داستان
به این مطلب ستاره دهید و ۲ امتیاز دریافت کنید
قدرت نور و آب، آیا این راز مرد سنگ است و می تواند آن معما را حل کند؟
داستانی بسیار قابل تأمل است. سپاسگذارم
سلام
همراه شدن کسانی که با مرد مخالفت می کردند بسیار برایم شیرین بود، اراده ی مرد رو بسیار می ستایم
در اینجا مرد تصمیم گرفت برای حل مساله اش از دیگران مشورت بگیرد و افرادی که در ابتدای کار او را مسخره می کردند و توصیه می کردند چنین کاری را رها کند و به خانواده اش برسد حال به یاری اش شتافتند و با او همفکری می کردند تا خواسته اش محقق شود.
پس نبایستی نگران موانع باشیم چه بسا در ادامه مسیر همین موانع خود یاریگرمان شدند.
اراده مرد برای رسیدن به هدفش عالی وستودنیست،
?????
اراده ی مرد را نشان میدهد و این که در هدفش انقدر مطمعن هست قابل ستایش است و اتحاد نزدیکانش که به او کمک میکنند بسیار ارزشمتدتر است.
اراده مرد برای رسیدن به هدفش ستودنیست که خستگی نمیشناسد
مرد برای انجام کارش اراده دارد و مردانی که او را مسخره میکردند امروز به او کمک میکنند
اراده مرد واقعا ستودنی ست که با همراه شدن دیگر مردان نشان از هدف درست او هست
سلام
چه اراده ای نمی توانم چیزی بنویسم
ممنون از استاد با این مطالب آموزنده
استواری در هدف و اتحاد در خواسته انسان را به سر منزل مقصود میرساند نشانه های پدیدار شده برای مرد به نظرم نشانگر قدرت اراده ی اوست
با درود فراوان بر مستر کامل دانا بسیار داستان جالبی است
آب و نور چه کاری میتوانند انجام دهند؟؟
مرد میدانست و اعتماد و یقین داشت به کاری که انجام میداد به همین خاطر هیچ وقت دست از کار نمیکشید
اراده داشتن یعنی انجام کار خیلی زیبا گفتین مطلب رو
کار این قبیله عشق و اتحاد است نشان می دهد که با دوست داشتن هم ومتحد شدن میشود کاری انجام دهیم فقط عشق ونترسیدن است که باعث میشه ما به موفقیت برسیم و
با اراده قوی میتوانیم به هدفمان برسیم