مستانه بر اثر سانحه ای قطع نخاع شده بود و نرگس که بعد از ازدواج به شهر رفته بود و سال ها بود به روستا نیامده بود خبر نداشت. پس ماجرای خودش و پسرِ آقا بزرگ را هرگز نتوانست به مستانه بگویید تا درد مستانه بیشتر نشود ولی فقط یک جمله به مستانه گفت و مستانه با نگاهش به او پاسخ داد.
مستانه، نگاه من و نگاه تو زندگی ما را تشکیل داد ولی من نگاهم را از تو برداشتم و تنها شدم و مستانه با نگاهش قطره ی اشکی ریخت و چنین گفت: حرمت نگاه به صاحب آن است من حرمت حفظ کردم و همچنان با نگاهم سلامتی و خوشبختی ات را می خواهم و پاکی نگاهت را از خدا می طلبیدم باشد که رستگار شوی.
پایان قسمت سوم
پایان داستان نرگس و مستانه
Written by Master Kamel
قسمت های دیگر داستان
به این مطلب ستاره دهید و ۲ امتیاز دریافت کنید
نگاه پاک نعمت بزرگی ست. بسیار زیبا و عالی بود. سپاسگزارم
سپاس استاد داستان زیبایی است،
نگاه پاک زیباست درود بر مستانه داستان زیبای بود سپاس
بسیار داستان زیبا و آموزنده ای بود. پند زیبایی درونش نهفته است و به نظرم همیشه آرامش واقعی خیلی به انسان نزدیک است اگر بدانند. اما این انسان بود که با طبعیت از امیال خود آن هم در مسیر غلطی قدم نهاد تا نیازهای خودش را برآورده کند. اما غافل از اینکه مسیر و راهی که انتخاب کرده است او را به درد و تنهایی بیشتری سوق خواهد داد.
داستان شیرین و جالبی بود. نگاه پاک و زیبا حکایت از درونی پاک و زیبا دارد. باتشکر از استادکامل بزرگوار
داستان بسیار عالی بود.سپاس از استاد عزیز
چرا اتفاقای بد برای آدمای خوب میوفته؟
با سلام
ما اتفاق خوب یا بد نداریم آدم خوب یا بد هم نداریم
انسان ها بر اساس انتخاب هایی که مطمعن هستند درست است کارهایشان را انجام می دهند.
این داستان قضاوت نرگس و مستانه را بیان میکند که اگر در قضاوت نمیرفتند سرنوشت دیگری داشتند. مستانه قضاوت کرد نرگس و پسر کدخدا سر و سری دارند و پسر کدخدا نگاه مستانه را قضاوت کرد و ناراحت شد سرنوشتشان متفاوت شد.
سلام و درود بر استاد عزیز ??? حرمت نگاه به صاحب آن است باید حرمت حفظ کنیم تا رستگار شویم سپاس استاد عزیز ??
داستان بسیار زیبا و پرمحتوا بود سپاس ودرود
سلام خدمت استاد عزیز داستان نرگس و مستانه بسیار عالی بود نرگس خبر داشت که آقا کوچیک عاشق مستانه است آیا از خود خواهی بود که نگفت به مستانه
خیر
وقتی که احساس از خود واقعیش دور می شود همیشه مورد تهاجم زشتی های قضاوت قرار می گیرد اینگونه احساس بی رحم شده و برای زنده ماندن خودش تلاش می کند.
خیلی عالی بود استاد عزیز داستان نرگس و مستانه بسیار سپاسگزاریم
تا نگاهت را به قلب خویش، جا کردم رفیق
خویش را، در شیب بازویت رها کردم رفیق
من تسلّای دل اندوهگینم چشم توست
بیخودی در عشق، گاهی شد خطا کردم رفیق
درود بر شما استاد عزیز
داستان خیلی عالی بود سپاس استاد عزیزم
قشنگ بود ولی بسیارررر غمگین بود
سلام ،حرمت نگه داشتن مستانه کار درستی بود یا زرنگی نرگس مبنای کار هردو دوست داشتن بود ولی این کجاو آن کجا
سلام داستان بسیار زیبائی دارید
چطور میشه از نگاه دیگران فهمید که به چه می اندیشد
نگاه پاک و بدون قضاوت زیباست و انتخابهای ما سرنوشتمان را رقممیزنند
بنظرم رفتار مستانه حرمت نگاه داشتن نبود،فقط قضاوت کرد که بین نرگس و اقا کوچیک سری وجود دارد و بر مبنای همان به اقا کوچیک بی اعتنایی کرد ،اما سوالم این است که باید کارما و برگشت نتیجه عمل رو بپذیریم یا نه؟؟اگر کار خوب و بد نداریم یا انسان خوب و بد پس کارما بی معنی است؟
قانون کارما به این شکلی که تعریف شده است نادرست است.
Written by Master Kamel
سلام
داستان های عاشقانه همیشه غمگین است
اما زیبا و در خور تحسین عالی بود استاد
سپاس
امیدوارم که هیچ زنی در جهان دوری از عشقش را تجربه نکند
سلام
عشق یعنی از خود گذشتگی
ممنون استاد عالی بود
در عشق واقعی هیچ درد و رنجی نیست.اگر احساس را با عشق اشتباه نگیریم هیچگاه از انتخاب هایمان دچار درد و رنج نخواهیم شد.